هر علمے روزی بہ دردٺ میخوره
🌸بنام خدا🌸
یکی بود یکی نبودزیر آسمون یک بیابون یه شکارچی نشسته بود و تله پهن کرده بود که چند تا کفتر (کبوتر)شکار کنه🔫این آقا شکارچی از صبح کله سحر تا نزدیکای ظهر منتظر بود تا اینکه ۳ تا کفتر به دام نزدیک شدن🕊نزدیک بود شکارچی بال در بیاره از خوشحالی که دید از دور دست ها صدای داد و فریاد دو نفر میاد 👨🏻🦰👨🏻🦰سریع دوید که بره اون دو نفر رو ساکت کنه🤫بهشون گفت: آقایون خواهشا جون هرکی دوست دارین برین یه جای دیگه سر و صدا کنید🔊من از صبح کله سحر تا الان اینجا منتظر نشتم که چند تا کبوتر شکار کنملطفا برین یه جای دیگه🙏🏻اون دو نفر که طلبه بودن👳♂️👳♂️،یکی از اون ها گفت:اینجا بیابون خداست🏜 ، نه مریضی هست که ناراحت بشه و نه بچه ای هست که خوابـــــــــــیده باشه._یعنی میگید ما دست از کار خودمون برداریم تا تو به کارت برسی؟؟؟یکی از طلبه ها گفت:ما به شرط این ساکت میشیم که دو تا از کفتر هاتو بدی به ما.🔪شکارچی گفت:باشه،ولی یه شرط داره که شما ها به من اون چیزی رو که داشتین سرش جر و بحث میکردین به من هم یاد بدین._اونا قبول کردندشکارچی قصه ما دو تا از کفتر ها رو به طلبه داد و گفت:من به قول خودم عمل کردم،حالا نوبت شماهاست.و یکی از طلبه ها گفت:ما چیزی که داشتیم میگفتیم در مورد احکام شرعی آدم های خنثی بود.آدم خنثی یعنی آدمی که نه زن باشه و نه مرد👩🏻🦳👨🏻🦰❌
شکارچی با همون یدونه کفتر رفت خونشون.فردا که شد چکارچی شغلشو عوض کرد و شد ماهی گیر این ماهی گیر ما رفت ماهی بگیرهیکدفعه چیو دید؟یه ماهی رنگین کمونی🐟🐟🐟
با خودش گفت:حیفه که ماهی به این زیبایی رو بکشم!!!
و بعدش گفت بزار حالا که پادشاه حوض قصر رو ساخته،برم و این ماهی زیبا رو به پادشاه تقدیم کنم و به زیبایی قصر اضافه کنم و تازه! پادشاه بهم کلی پاداش میده💰
با تمام خوشحالی رفت خونشون و خوابید و فرداش بیدار شد و رفت قصر🏰
ماهی گیر ماهی رو انداخت توی حوض ⛲️اما...
پادشاه رسد و تا ماهی رو دید گفت:بزار به این مرد پاداش،هزار سکه بدم ولی بعد گفت که پول های خزانه رو به اتمامه و به خاطر همین به ماهی گیر گفت:این ماهی نر هست یا ماده؟(چون اگه ماهی گیر گفت نر هست بگه برو ماده شو بیار و اگه گفت ماده هست بگه برو نر شو بیار)
ماهی گیر گفت:این ماهی خنثی است.و به خاطر همین پادشاه بهش دو هزار سکه پاداش داد